تفال به حافظ 15 مرداد ماه 1401
به گزارش وبلاگ سایه، فال گرفتن از آثار ادبی، از باور های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می بردند بهره ای از کلام حق دارند رجوع می شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما به جای مانده است.
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می دانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد، ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به جهان که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
توضیح لغت: دوخته بود: به جای دوخته شده بود به کار رفته است /کفر زلف: پرده زلف، تشبیه صریح ولی به ایهام مراد و مقصود زلف کافر کیش و عاشق کش یار است.
تفسیر عرفانی:
دیشب در حالی که چهره ای افروخته داشت، آمد تا ببینی دل کدام عاشق را سوزانده بود. مقصود او از این شعر این است که هر چند حضرت دوست، عاشقان را در راه پرپیچ و خم عشق رها می نماید، اما شعله ای از وجود خود را برای راهنمایی دلدادگان قرار می دهد. از این رو بر عاشقان ضروری است که معشوق را هیچ گاه از دست ندهند، زیرا هرکس معشوق را به بهانه اندکی در برابر خناسان روزگار از دست دهد، سودی نکرده است.
تعبیر غزل:
کمک داشتی که بسیار به او علاقه مند بودی. روزگار خوشی داشتید و عاشق هم بودید. زمان اکنون هم چیز را از یادش برده و افسوس گذشته ها را می خوری و خاطراتت را مرور می کنی.
منبع: فرارو